میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت
که هوا داشته باشم برای نفس کشیدن
وقتی کنارم نیستی
......
“تو” تنها یکیست آن هم تویی
من دیگران را “شما” خطاب می کنم . . .
.......
گرمایی بوده ام همیشه اما بین خودمان بماند
سرمایی میشوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . .
........
روزم با تو آغاز می شود ، شبم بی تو تمام نمی شود !
چه کنم ؟
........
دلم ، یک مزرعه مى خواهد
یک “تو”
یک “من”
و گندم زارى طلایى رنگ
که هوایش آکنده با عطر نفسهاى تو باشد . . .
........
یک مرد چه میخواهد ؟
دستی که بگیرد در دست
چتری که بگیرد بر دوش
یک همقدم عاشق
با او بشود مدهوش !
........
من و تو
جمعه و شنبه بودیم!
هر چه قدر من به تو نزدیک بودم
تو از من دور بودی…
........
عشق یعنی :
طوری نگام کنی که انگار …
آدم قحطه !
........
صدا … رفت
تصویر … رفت
خاطره اش … نمیرود . . .
........
باید از بهترین دوست ترسید…
چون هیچ کس روح تو را آنقدر عریان ندیده
که جای دقیق زخم ها را بداند !
........
نه نمی دانی...
ﻫﯿــﭻ ﮐﺲ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧــــﺪ
ﭘﺸﺘــــ ﺍﯾـﻦ ﭼﻬــــﺮﻩ ﯼ ﺁﺭﺍﻡ ، ﺩﺭ ﺩﻟـﻢ ﭼــﻪ ﻣـﯽ ﮔـﺬﺭﺩ !
ﻧﻪ ﻧﻤﯿـﺪﺍﻧـﯽ !
ﻫﯿــﭻ ﮐـــﺲ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻇــﺎﻫــﺮ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ . . . !
نویسنده : ساحره | تعداد بازديد : 1163